کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

شاید کسی زیر باران اشک هایم مانده است....!

شاید مجازات من این است... 

شاید این دلتنگی و این سرمای درون رگ هایم نتیجه آتش زدن دلی بیگناه است. 

شاید بر قلب کسی امید را حک کرده ام و با تیشه دلش را تراشیده ام... 

شاید..... 

 

 

باید بیشتر فکر کنم.   شاید کسی زیر باران اشک هایم در پیچ جاده مانده است...

نظرات 1 + ارسال نظر
ساسان پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 ق.ظ http://omidrezasasanfar.blogsky.com

خب از نظر فیزیو لوژیکی رگ باید گرم باشه و سرد بودنش نشانه بدی است ! اما اگه منظورتون از دل همون قلب باشه و آتش رو هم ایجاد کننده گرما بدونیم پس گرم کردن قلب که باید هم گرم باشه کار بدی نبوده پس سرد شدن درون رگهای شما ربطی به گرم کردن یک قلب نداشته است .
در مورد حک کردن هم باید عرض شود خدمت شما که جهت حکاکی از قلم و چکش استفاده میشه ولی بافت قلب قابل تراشیدن نیست بلکه با اینگونه ابزارها خراشیده میشه پس اگر مجازاتی برای شما در حال اجرا باشه همون خراشیدن دل میتونه عاملش بوده باشه !
خب چرا امید الکی به مردم میدی؟
نخیر من الان از جاده میام سر چیچ هم هیچ خبری نبود !
خیالت راحت
تلفن اداره راه ۱۴۱ زنگ بزن بپرس

بیمزگی توی همه رگهات جریان داره... لووووووووس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد