کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

ارجمند

نگو سرده داره خورشید در میاد
نگو تاریکه شب غم سر میاد
 
نگو از تنها شدن دلم شکسته
تنها نیستی اون بالا خدا نشسته

نگو ابره که تو آسمون می تازه
آسمونه رو به قبله بازه بازه

تو میگی فردا ندارم
کسی فردا رو ندیده

من میگم فردا پر از
روشنیه نور امیده

دل صاف مثل شیشه
تو میگی پیدا نمیشه

من میگم زنده به عشقه
دل صاف مثل شیشه

صائب تبریزی

ای جهانی محو رویت، محو سیمای که‌ای؟

ای تماشاگاه عالم، در تماشای که‌ای؟

عالمی را روی دل در قبله‌ی ابروی توست

تو چنین حیران ابروی دلارای که‌ای؟

شمع و گل چون بلبل و پروانه شیدای تواند

ای بهار زندگی آخر تو شیدای که‌ای؟

چون دل عاشق نداری یک نفس یک‌جا قرار

سر به صحرا داده‌ی زلف چلیپای که‌ای؟

چشم می پوشی ز گلگشت خیابان بهشت

در کمین جلوه‌ی سرو دلارای که‌ای؟

نشکنی از چشمه‌ی کوثر خمار خویش را

از خمار آلودگان جام صهبای که‌ای؟