کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

برای تو

اگر نخوانی،باز هم خواهم نوشت
اگر بشکنم،باز هم خواهم نوشت
خواهم نوشت تا ابد
برای تو و یک اخم نگاه مردانه ات
مینویسم
و با پررنگ ترین قلم ها مینویسم
قلمدان دلم پر شده از رنگ های ماندگار
سبز
سرخ
قهوه ای ،که تو دوست داری
مینویسم
حتی
اگر هیچ گاه ننویسم
ولی حک میشود در تک تک عناصر دنیا
که
من
دوستت دارم
ت.د

امروزم برای تو

امروز،
چقدر دلم فوران میکند
برای تو
دلتنگ نیستم
بی دلم انگار
دیگر دلی نمانده که بدانم جای خالیش کجاست
ت.د

حسرت

باز شب....
باز هم چشمک ستاره ها
و باز هم بیتابی من برای یک هم آغوشی
تب کرده است تختخواب تنهائی من
در حسرت یک نیمه شب پیچیده در بازوان مردانه ات...

ت.د

گلواژه

خودت هم تازه تازه میخوانی شعر های تبدار مرا
داغ داغ
حتی خودم هم نمیخوانم
که اینها
هدیه است تحفه درویش
هرچند
تو تمام گلواژه ها را بیهوده میدانی....
ت.د

...

از چشمک ستاره ها که بگذریم
انگار نگاه ماه جور دیگریست
وقتی تو در افق خاطره هایم
طلوع میکنی
ت.د

هجوم خاطره ها

نگاه که میکنم
خاطره هایم نمیگذارند چیز دیگری ببینم
جز تو
جز شب
جز قدم های شمرده شمرده در شمارش ثانیه های با تو بودن
هم قدم میشوم با خاطرات مشترکمان
مشترک نیست
من این سوی نگاه
و تو....
نمیدانم
شاید حتی نگاهت هم با من نبود
در دفتر خاطره های نیلوفریمان....
ت.د

دو ماه پیش...

امشب شُرشُر شعرم گرفته است
در این بیابان بی انتها
امشب
نگاهم جور دیگریست
رنگ شمع دارد اطاقم و طعم فانوس
امشب
حتی جیر جیرک ها هم خاموشند
انگار در انتظار غزل خوانی این عاشقند
در سیل اشک هائی که دیگر خشکیده اند.....
ت.د

عاشق که باشی

عاشق که باشی
حتی هزاران هزار خاطره هم جای خاطرات عاشقیت را پر نمیکند
عاشق که باشی
حتی هزاران هزار نگاه و هزاران هزار چشمک هم جای ستاره درخشانت را نمیگیرد
عاشق که باشی
فقط عاشقی
و عشق یعنی جنون و بس....
ت.د

یک قدم تا تو

یک قدم تا تو
و من...
تنها تر از تمام شب های تنهائیم
به یاد طعم نچشیده لبهایت
به نام عشق
به شکل پرواز
یک قدم تا تو
و من....
تنها
تنها تر از شب های یک آغوش بیگانه...
ت.د

خیال تو

توهم نیست... اینکه دوستت دارم
تو ، صادق، من ، عاشق
تو ،دور من ، نزدیک
تو ، حرارتی پنهان من، تنهائی این همه شب در سرمای بی آغوشی
و بدان
و تنها بدان
دوستت دارم
ت.د

دل زیبا

دلم زیباست
دلم نه چشمانش را سیاه میکند و نه گونه هایش را سرخ....
دلم زیباست
شرم دوست داشتنت گل می اندازد به صورتش
سر به زیر میشود وقتی تو از راه میرسی
و شانه به موهایش میزند در نسیم آمدنت
دلم زیباست
و صادقانه زیباست
دلم زمانی که عاشق میشود چشمانش برق میزند
دلم روی چمن ها با یاد نگاهت پرواز میکند
دلم هنوز کودک است
انعکاس حضورت در دلم جاریست اگر...
دلم زیباست!
ت.د

امروز...

امروز هم تمام میشود
امروز هم تو نخواهی بود
امروز هم سرد خواهد بود در چله تابستان بدون آغوشت

طعم یک هم آغوشی ممنوع آزارم میدهد
و من
اواره این بیابان تنهائی در پی یک تجربه شیرین
شیرینی که زهر تلخ به کامم میریزد
دلم میگیرد از این همه هم آغوشی نافرجام
کودکی در پیکره خاطراتم شکل میگیرد
و وجودم آبستن یک خیانت شوم میشود
شاید تو
میدانی که نمیآیی
شاید تو...
نباید که بیائی...
ت.د

دنیای خالی از تو

دنیای من دنیای کوچکیست
دست که دراز میکنم
دیواره های دنیایم کف دستان مشتاقم را قلقلک میدهند و زهر خندی شوم بر گوشه لب عای تشنه ام شکل میگیرد
چشم که باز میکنم
نگاهم به پنجره های کور دنیای کوچکم خیره میماند و غریبی میکند از این همه تنهائی..
وقت خواب
حتی پا هایم را نمیتوانم دراز کنم و نفس راحتی بکشم که این همه کوچکی نمیگذارد خوابی راحت را تجربه کنم
دنیای من دنیای کوچکیست
فقط نمیدانم در این دنیای کوچک چرا تو را گم کرده ام.....
ت.د

گوشه تنهایی من...

گوشه اطاقم را چسبیده ام....
همین گوشه که نامت را با مدادی سپید بر دیوارش نوشته ام
گوشه ای که اشک هایم گل های فرشش را اب میدهند
و دستانم
ریشه های قالی را با گیسوانت اشتباه گرفته بود
در شب پریشانیم....
همین گوشه مال من است از تمام دنیا
و من
تکیه بر کنج دنج اطاق
زمزمه وار میخوانم:
دلتنگ تو ام...
دوستت دارم
ت.د

دروغ

گاهی دیوار ها هم چنان تنگ میشوند که خاطرات دور نزدیک تر از خون در رگ هایت جریان میابند و حتی نفس کشیدن را بر تو دشوار میکنند.....
این همه دیوار
این همه کوچکی
دیگر بیزارم از این همه نیرنگ......
کاش دروغ ها رنگ داشت... مثلا "سبز" بود.....تا هرکه "سبز" میشد میدانستیم دروغگوست...
ت.د

دلتنگی

دلم که میگیرد
حتی پنجره های بزرگ خانه هم تار عنکبوت میبندد
و قطره های شبنم
همچون چراغ های رنگی ریسه های جشن آمدنت
بر تار های ابریشمیش مینشینند
تک به تک
همه منتظر رسیدنت چشم به راه کوچه اند
دوستت دارم

ت.د