کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

امروز...

امروز هم تمام میشود
امروز هم تو نخواهی بود
امروز هم سرد خواهد بود در چله تابستان بدون آغوشت

طعم یک هم آغوشی ممنوع آزارم میدهد
و من
اواره این بیابان تنهائی در پی یک تجربه شیرین
شیرینی که زهر تلخ به کامم میریزد
دلم میگیرد از این همه هم آغوشی نافرجام
کودکی در پیکره خاطراتم شکل میگیرد
و وجودم آبستن یک خیانت شوم میشود
شاید تو
میدانی که نمیآیی
شاید تو...
نباید که بیائی...
ت.د

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد