کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

بار دیگر هم!


اگر بارها تکرار شوم
باز هم همین خواهم بود
یک ساده دل
یک بیریا
یک بی پروا
باز هم همین خواهم بود
یک پرنده
بدون بال
بدون خاطره ای از پریدن
باز هم دانه های دام به دهانم مزه گس تنهائی خواهد داد
و باز هم اسیر این قفس آهنی خواهم بود
اگر هزار بار هم متولد شوم
باز هم فریب صدای صیاد را خواهم خورد
که صوت جفت بی خبرم را چه خوب تقلید میکند
و باز هم
خواهم رفت
به سوی درختی که شاخه هایش را با چراغ های جادوئی زینت داده اند
باز هم عبرت نخواهم گرفت
از این همه بند و سنگ و زنجیر
باز هم خواهم رفت
حتی اگر هزار بار دیگر متولد شوم و در همین راه رفتن پایم شکسته شود
...
تا روزی که خاک این دل دیوانه را از پای درخت اقاقی بردارند
باز هم خواهم رفت

ت.ساحل

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد