ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سبز ترین سبزمنم و سیاه ترین سیاه...
سرخ تر از سرخم گاهی و گاهی به رنگ زرد پائیز.
هر غروب
کنار خورشیدی که در پشت کوه های کوتاه گم میشود مینشینم
و با ابر هائی که از غم خورشید گرگرفته اند تکرار میشوم.
کنار پنجره سرد سرویس کارخانه.
و صبح ها
خورشید با چشمان تطلائی اش مرا به سخره میگیرد:
- آه.. باز هم که تو آمدی...
عجب سخت جانی تو دختر...
هنوز هم که زنده ای.
- و اشک هایم میریزد.
حتی از کارگرانی که نگاهشان به چشمان گرگرفته ام می افتد دیگر نمیترسم.
...