ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
اگر نگاهم عاشق چشمان تو بود
اگر دستم اسیر داغ دستت
اگر لبهای من تن تشنه حرف
اگر پایم اسیر پای خستت
دلم میخواست درگیر تو باشم
به دور از هر سخن،هر حرف سنگین
جدا از حس تلخ دوری و درد
به دور از قصه های تلخ و شیرین
دلم میخواست تا روزی که هستم
اسیر بند چشمان تو باشم
فدای لحظه های دوری از تو
فقط در بند لبخند تو باشم
دلت اما دل من را رها کرد
رها از هست ها و نیست هایش
دلم میخواست بعد از مردن عشق
بریزم خورده دل ها را به پایش
ولی این دل برایم همچو گنج است
پر از احساس و عشق و حرف تازه
دلم خود خواست درگیر تو باشد
...
سلام
اگر بگویم زیادی از وبلاگت خوشم آمده دروغ نگفته ام
خوشحال می شوم به من هم سر بزنی